و اینک...
«احوال زمانه»*
با الهام از حافظ در بیت:
"همای گو مفکن سایه شرف هرگز
در آن دیار که طوطی کم از زغن باشد"
در این زمانه که فرزانگان پریشانند
در این زمانه که بی مایگان سخندانند
*
در این دیار که طوطی کم از زغن باشد
در این زمانه که زاغان هزاردستانند
*
در این دیار که غولان دلیل ره شده اند
در این زمانه که دزدان نگاهبانانند
*
در این زمانه که رستم فروفتاده به چاه
شغادها چو شغالان رجز همی خوانند
*
در این زمانه که گرشاسب ها به دامن کوه
طلسم آینه ها گشته اند و در دامند
*
در این زمانه که دیو سیاه و دیو سفید
به مرگ رستم دوران سرود می خوانند
*
در این زمانه که بیژن فرو فتاده به چاه
منیژه ها همه از عاشقی گریزانند
*
در این زمانه که سیمرغ مهر و دانایی
به خون تپیده و زالان به کوه گریانند
*
در این زمانه که اسفندیار و یارانش
ببسته دست رستم و از شوق دست افشانند
*
در این زمان که سیاوش فتاده در آتش
به مکر و خدعه سودابه آفرین خوانند
*
در این زمانه که کورش به دست بابلیان
اسیر گشته، اسیران به بند و زندانند
*
در این زمانه که یعجوجیان غارنشین
شکسته سد سکندر ، به پیش می رانند
*
در این زمانه که خوارزمشاهیان غیور
فروفتاده ، به جیحون غم، فراوانند
*
در این زمانه که نادر اسیر هندوهاست
به پای مام وطن خار و ام غیلانند
*
در این زمانه که شد دور ذبح اسماعیل
ملائک از الم ابرهیم خندانند
*
در این زمانه که خضرش طریق گم کرده
و قاطعان طریق از پیش خرامانند
*
در این زمانه که نوحش غریق سیل شده
سفینه های امان مامن پلیدانند
*
در این زمانه که یوسف فتاده در بن چاه
برادران غیورش به مصر سلطانند
*
در این زمانه که موسی به نیل غرقه شده
در این زمانه که فرعونیان خدایانند
*
در این زمانه که ابلیس جای جبرائیل
گرفته است و رسولان چنین تبه جانند
*
چه گویمت که چه سان میرود به اهل تمیز
در این زمان که سخن را به هیچ نستانند
*
همای گو مفکن سایه شرف هرگز
در آن دیار که مرغان اسیر زاغانند
*
*برگرفته از "زنده عشق" ؛ گزیده ای از سروده های محمد بشیریه (بشیری همدانی)