چهارشنبه، مرداد ۰۹، ۱۳۸۷

يادداشت سه شنبه اي

زمان ميگذشت ولي از همرهان سه شنبه هاي خاكستري خبري نبود ، دريغ حتي از يك يار سه شنبه اي ،حال غريبي داشتم ،سه شنبه خاكستري هم اون بالا بدجوري كز كرده و دلخور بود .غمگين منو نگاه ميكرد.با نگاهم بهش فهموندم كه چيه !! منم مثه تو نميدونم چرا اينجوري شد،خب حالا مگه چي شده ،نيامدند شايدم بيان شايدم…سه شنبه خاكستري نگاه تندي بهم انداخت ،گويا فهميده بود كه دارم دست به سرش ميكنم وخودم ام ميخوام يه جوري از دستش جيم بشم وبرگردم .براي اينكه غروب سه شنبه خاكستري رو آروم كنم وآب روآتيشش بريزم فورا گفتم اصلا تقصير روزهاي هفته اس كه تعطيلي شونو ميندازن پشت سر سه شنبه جون جون ما! سه شنبه خاكستري همينطور كه سعي ميكرد جلو خنده شو بگيره تا من پررو نشم،،فهميد كه ميخوام با اين توجيهات فلنگو ببندم وبرگردم ،چنان چپ نگاه شو بهم انداخت و وراندازم كرد كه نزديك بود قالب تهي كنم!! از ترس از ماشين پياده شدم وتنهايي كل راه رو گز كردم .! البته تنهايي كه چه عرض كنم جناب سه شنبه خاكستري اون بالا مثل مير غضب منو بپا بود تا يه وقت جيم نشم…….بله ياران سه شنبه اي ،غروب سه شنبه خاكستري اين هفته ما هم اينجوري گذشت،گرچه از شور حال هميشگي همرهان خبري نبود وغروب سوت وكوري داشتيم (كه هرگز ديگر چنين مباد) اما انصافا غروب سه شنبه خاكستري تا انتها هوا مو داشت وبه من انرژي ميداد.اميدوارم هميشه غروبهاي سه شنبه اي خاكستري پر رونقي داشته باشيم وبا غروب سه شنبه خاكستري همه روزهاي هفته ،ماه ،سال وسالها وسالها را به هم پيوند زنيم.آهاي! سه شنبه اي ها!سبز باشيد،خاكستري باشيد.آهاي!شنبه اي ها!يكشنبه اي ها!دوشنبه اي ها،آهاي!چهارشنبه اي ها!پنجشنبه اي ها!جمعه اي ها! سه شنبه اي با شيد،خاكستري باشيد،سبز باشيد.همه ي روزها مان سه شنبه اي باد.! دمتان گرم ، دلتان شاد ، لبتان خندان باد !
سه شنبه ساعت 23.50 هشتم مرداد1387