«در زندگی زخمهايی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا میخورد و میتراشد. اين دردها را نمیشود بهکسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که اين دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پيشآمدهای نادر و عجيب بشمارند و اگر کسی بگويد يا بنويسد، مردم برسبيل عقايد جاری و عقايد خودشان سعی میکنند آنرا با لبخندی شکاک و تمسخرآميز تلقی بکنند.»
.............بعدازآنكه من رفتم، به درك مي خواهد كسي كاغذ پاره هاي مرا بخواند مي خواهد هفتاد سال سياه هم نخواند.
من فقط براي اينكه، احتياج به نوشتن، كه عجالتان برايم ضروري شده است، مي نويسم. من محتاجم، بيش از هميشه محتاجم كه افكارخودم را به موجودخيالي خودم، به سايه خودم ارتباط بدهم. فقط با سايه خودم خوب مي توانم حرف بزنم، اوست كه مرا وادار به حرف زدن مي كند. مي خواهم عصاره، نه شراب تلخ زندگي خودم را چكه چكه در گلوي خشك سايه ام چكانيده به او بگويم اين زندگي من است......... (از بوف كورصادق هدايت )
«در این کتاب اهمیت هنر به معنی بسیار آبرومند کلمه در نظر من بسیار صریح جلوه میکند»
"رنه لانو"
دست نوشته ی "بوف کور" به خط صادق هدايت، نخستين بار بهصورت پلی کپی درپنجاه نسخه درسال ١٣١٥ در هند منتشر شد. به اين ترتيب نزديک به هفتاد سال از انتشار"بوف کور"،مشهورترين اثر داستانی مدرن زبان فارسی می گذرد اما جست و جوی انديشه هايی که هدايت در این کتاب، بر آن ها لباس داستان کشيده هنوز يک جست و جوی نا تمام است.
کدام رويکرد اجتماعی در"بوف کور" مطرح است؟ هدايت به کدام افق فلسفی تاريخی نظر دارد؟ نويسنده ای که با خرافه ها و تاريکانديشی های مردم، عقب ماندگی و انحطاط جامعه و فرهنگ ايرانی، دليرانه در پيکار بود، آنرا در شاهکار خود بوف کور چگونه و در چه بعدی بازتاب داده است؟ راز اين که پس از گذشت هفتادسال از انتشار "بوف کور"هنوز این اثر کتابی گشوده محسوب میشود، درچيست و از کجاست؟
هدايت را میتوان دليرترين و روشن بين ترين نويسندهی ايران دانست که بدون هيچ واهمه وملاحظه ای، عقب ماندگی، تحجر و تاريک انديشی و مردهپرستی فرهنگ و جامعه ی ايرانی را از منظر هستی شناسی عصرجديد مورد انتقاد قرارداد. وجه تمايز هدايت با شاعران و نويسندگان تجددخواه زمان خود در اين است که در نزد او هستیشناسی عصرجديد به يک تجربه و فرايند درونی تبديل شده و نگاه و فرهنگ او را در قاب خود نشانده است. اين سخن را درباره ی همگنان او نمی توان گفت و حتی دربارهی "نيما یوشیج"، "احمد شاملو" و يا "فروغ فرخزاد"، به طور مشروط و محدود صادق است.
آثار هدايت و به ويژه "بوف کور" را می توان در کادر "پروژهی روشن گری" ارزيابی کرد. افق فلسفی تاريخی در نگاه هدايت به همان چشم اندازی تعلق دارد که "دکارت"و "کانت" مسیرهای اصلی آن را به روی انسان عصر جديد گشودند.
رمان "بوف کور" تایيدی بر اين نظر است که بيرون از هستیشناسی عصر جديد، نمی توان به مدرنيته دست يافت.
در "بوف کور" موضوع اصلی گسست از"سايه" و بيرون آمدن از"تاريکی" است. اين موضوع درمتن مواجهه ی "راوی" با يادمان هايی که به هستی قديم – به عالم مثال- تعلق دارند تبيين شده است. "راوی" دراين مواجهه در پی يافتن خويش، درجست و جوی فرديت خود و دست يافتن به اختيار و آزادی است. هم زبانی هدايت با نسل های امروز ايران که پيکارشان معطوف به حقوق و آزادی های فردی است و پيام نيرومند کتاب او که انسان ايرانی را بيرون از "حبس سايه ها" و"تاريکی" قرون وسطا می طلبد، هدايت را نويسنده ی محبوب نسل های جوان کشور کرده است.
"جمشيد طاهري پور"

از راست: صادق هدايت، بزرگ علوي، عبدالحسين نوشين و بانو لرتا (همسر نوشين)، اطراف تهران
"شرح حال صادق هدایت به قلم خودش "
من همان قدر از شرح حال خودم رم می کنم که در مقابل تبليغات امريکايی مآبانه. آيا دانستن تاريخ تولدم، به درد چه کسی می خورد؟ اگر برای استخراج زايچه ام است، اين مطلب فقط بايد طرف توجه خودم باشد گرچه از شما چه پنهان، بارها از منجمين مشورت کرده ام اما پيش بينی آن ها هيچ وقت حقيقت نداشته. اگر برای علاقه ی خوانندگانست، بايد اول مراجعه به آراء عمومی آن ها کرد چون اگر خودم پيش دستی بکنم مثل اين است که برای جزييات احمقانه ی زندگيم قدر و قيمتی قايل شده باشم، به علاوه خيلی از جزييات است که هميشه انسان سعی می کند از دريچه ی چشم ديگران خودش را قضاوت بکند و ازين جهت مراجعه به عقيده ی خود آن ها مناسب تر خواهد بود مثلا اندازه ی اندامم را خياطی که برايم لباس دوخته بهتر می داند و پينه دوز سر گذر هم بهتر می داند که کفش من از کدام طرف ساييده می شود. اين توضيحات هميشه مرا به ياد بازار چارپايان می اندازد که يابوی پيری را در معرض فروش می گذارند و برای جلب مشتری به صدای بلند جزيياتی از سن و خصايل و عيوبش نقل می کنند.
از اين گذشته شرح حال من هيچ نکته ی برجسته ای در بر ندارد، نه پيش آمد قابل توجهی در آن رخ داده نه عنوانی داشته ام نه دیپلم مهمی در دست دارم و نه در مدرسه شاگرد درخشانی بوده ام بلکه بر عکس هميشه با عدم موفقيت رو به رو شده ام. در اداراتی که کار کرده ام هميشه عضو مبهم و گمنامی بوده ام و روسايم از من دل خونی داشته اند به طوری که هر وقت استعفا داده ام با شادی هذيان آوری پذيرفته شده است. روی هم رفته موجود وازده ی بی مصرفی، قضاوت محيط درباره ی من می باشد و شايد هم حقيقت در همين باشد.
خط صادق هدايت

نقاشي صادق هدايت
"زندگینامه"
صادق هدايت در سه شنبه 28 بهمن ماه 1281 در خانه پدري در تهران تولد يافت. پدرش هدايت قلي خان هدايت (اعتضادالملك) فرزند جعفرقلي خان هدايت(نيرالملك) و مادرش خانم عذري- زيورالملك هدايت دختر حسين قلي خان مخبرالدوله دوم بود. پدر و مادر صادق از تبار رضا قلي خان هدايت يكي از معروفترين نويسندگان، شعرا و مورخان قرن سيزدهم ايران ميباشد كه خود از بازماندگان كمال خجندي بوده است. او در سال 1287 وارد دوره ابتدايي در مدرسه علميه تهران شد و پس از اتمام اين دوره تحصيلي در سال 1293 دوره متوسطه را در دبيرستان دارالفنون آغاز كرد. در سال 1295 ناراحتي چشم براي او پيش آمد كه در نتيجه در تحصيل او وقفه اي حاصل شد ولي در سال 1296 تحصيلات خود را در مدرسه سن لويي تهران ادامه داد كه از همين جا با زبان و ادبيات فرانسه آشنايي پيدا كرد.
در سال 1304 صادق هدايت دوره تحصيلات متوسطه خود را به پايان برد و در سال 1305 همراه عده اي از ديگر دانشجويان ايراني براي تحصيل به بلژيك اعزام گرديد. او ابتدا در بندر (گان) در بلژيك در دانشگاه اين شهر به تحصيل پرداخت ولي از آب و هواي آن شهر و وضع تحصيل خود اظهار نارضايتي مي كرد تا بالاخره او را به پاريس در فرانسه براي ادامه تحصيل منتقل كردند. صادق هدايت در سال 1307 براي اولين بار دست به خودكشي زد و در ساموا حوالي پاريس عزم كرد خود را در رودخانه مارن غرق كند ولي قايقي سررسيد و او را نجات دادند. سرانجام در سال 1309 او به تهران مراجعت كرد و در همين سال در بانك ملي ايران استخدام شد. در اين ايام گروه ربعه شكل گرفت كه عبارت بودند از: بزرگ علوي، مسعود فرزاد، مجتبي مينوي و صادق هدايت. در سال 1311 به اصفهان مسافرت كرد در همين سال از بانك ملي استعفا داده و در اداره كل تجارت مشغول كار شد.
در سال 1312 سفري به شيراز كرد و مدتي در خانه عمويش دكتر كريم هدايت اقامت داشت. در سال 1313 از اداره كل تجارت استعفا داد و در وزارت امور خارجه اشتغال يافت. در سال 1314 از وزارت امور خارجه استعفا داد. در همين سال به تامينات در نظميه تهران احضار و به علت مطالبي كه در كتاب وغ وغ ساهاب درج شده بود مورد بازجويي و اتهام قرار گرفت. در سال 1315 در شركت سهامي كل ساختمان مشغول به كار شد. در همين سال عازم هند شد و تحت نظر محقق و استاد هندي بهرام گور انكل ساريا زبان پهلوي را فرا گرفت. در سال 1316 به تهران مراجعت كرد و مجددا در بانك ملي ايران مشغول به كار شد. در سال 1317 از بانك ملي ايران م جددا استعفا داد و در اداره موسيقي كشور به كار پرداخت و ضمنا همكاري با مجله موسيقي را آغاز كرد و در سال 1319 در دانشكده هنرهاي زيبا با سمت مترجم به كار مشغول شد.
در سال 1322 همكاري با مجله سخن را آغاز كرد. در سال 1324 بر اساس دعوت دانشگاه دولتي آسياي ميانه در ازبكستان عازم تاشكند شد. ضمنا همكاري با مجله پيام نور را آغاز كرد و در همين سال مراسم بزرگداشت صادق هدايت در انجمن فرهنگي ايران و شوروي برگزار شد. در سال 1328 براي شركت در كنگره جهاني هواداران صلح از او دعوت به عمل آمد ولي به دليل مشكلات اداري نتوانست در كنگره حاضر شود. در سال 1329 عازم پاريس شد و در 19 فروردين 1330 در همين شهر بوسيله گاز دست به خودكشي زد. او 48 سال داشت كه خود را از رنج زندگي رهانيد و مزار او در گورستان پرلاشز در پاريس قرار دارد. او تمام مدت عمر كوتاه خود را در خانه پدري زندگي كرد.
صادق هدايت، سه شنبه 20 فروردين 1330 در آپارتمان اجارهاي شمارهي 37 مكرر، خيابان شامپيونه، پاريس. پيكر او را بعد از خودكشي با گاز، روي تخت خواب قرار دادهاند.

سنگ مزار صادق هدايت درگورستان پرلاشز پاريس كه در سال 1340 توسط خانوادهي او نصب گرديد.