جمعه، خرداد ۱۰، ۱۳۸۷

"ماهمان جمع پراكنده" ازفريدون مشيري

ما همان جمع پراكنده
با ياد نيما سراينده آي آدم ها

موج مي امد چون كوه و به ساحل مي خورد

ازدل تيره امواج بلند آوا

كه غريقي رادرخويش فرو مي برد

وغريوش را بامشت،فرو مي كشت

نعره اي خسته وخونين،بشريت را به كمك مي طلبيد

آي آدم ها ، آي آدم ها

ما شنيديم وبه ياري نشتابيديم

به خيالي كه قضاء ، به گماني كه قدر

برسرآن خسته گذاري بكند

دستي از غيب برون آيد وكاري بكند

هيچ يك حتي ازجا نجنبيديم ،

آستين ها رابالا نزديم

دست آن غرقه در امواج بلا را نگرفتيم

تااز آن مهلكه شايد براها نيمش ، به كناري برسانيمش

موج مي آمد چون كوه وبه سا حل مي ريخت

با غريوي كه به خاموشي مي پيوست

با غريقي كه در آن ورطه

به كف ها،به هوا چنگ مي زد، مي آويخت

ما نمي دانستيم، اين كه درچنبر گرداب گرفتار شده است

اين نگون بخت كه اين گونه نگون سار شده است

اين منم ، اين تو ، آن همسايه ، آن انسان ، اين ما ئيم

ما ، همان جمع پراكنده ، همان تنها ، آن تنها ها ئيم

همه خاموش نشستيم وتماشا كرديم

آن صدا اما خاموش نشد

آي آدم ها ، آي آدم ها

آن صدا هرگز خاموش نخواهد شد

آن صدا در همه جا دائم در پرواز است

تا به دنيا دلي از هول ستم مي لرزد

خاطري آشفته است، ديده اي گريان است

هر كجا دست نياز بشري هست دراز

آن صدا در همه آفاق طنين انداز است

آه اگر بادل وجان، گوش كنيم

آه اگر وسوسه نان را يك لحظه فراموش كنيم

آي آدم ها را درهمه جا مي شنويم


درپي آن همه خون كه براين خاك چكيد

ننگ مان باد اين جان ، شرم مان باد اين نان

ما نشستيم و تماشا كرديم

در شب تار جهان

در گذر گاهي تا اين حد ظلماني وطوفاني

در دل اين همه آشوب وپريشاني

اين كه از پاي فرو مي افتد

اين كه بردار نگون سار شده است

اين كه با مرگ در افتاده است

اين هزاران،هزاران كه فرو افتادند

اين منم ، اين تو ، آن همسايه ، آن انسان ، اين ما ئيم

ما ، همان جمع پراكنده ، همان تنها ، آن تنها ها ئيم

اين همه موج بلا در همه جا مي بينيم

آي آدم ها را مي شنويم

نيك مي دانيم دستي از غيب نخواهد آمد

هيچيك حتي يك بار نمي گو ييم

با ستم كاري ناداني اين گونه مدارا نكنيم

آستين ها را بالا بزنيم

دست در دست هم از پهنه آفاق براهانيمش

مهرباني را ، دانايي را

بربلنداي جهان بنشا نيمش

آي آدم ها

موج مي آيد

دوشنبه، اردیبهشت ۳۰، ۱۳۸۷

«مرا ببوس»ترانه هم پيماني ووفاداري

در سرنوشت يک ملت، و در تاريخ هنر، گاه اثري چنان روح زمانه را تصوير مي‌کند، و چنان حس و جان مردمان را بيان مي‌کند که به‌عنوان جزئي پايدار از فرهنگ و تاريخ يک ملت، همواره برجا مي‌ماند. ترانۀ «مرا ببوس» چنين بود. دو نسل از جامعۀ ما، درد و حزن و اندوه و شکست و مرگ خود را با ترانۀ «مرا ببوس»، و با صداي «حسن گلنراقي» گريستند. سال 1332 که ضربۀ کودتاي 28 مرداد، به نهضت ملي و اميد ملتي براي راهايي پايان داد، و در آن روزهاي سياه شکست که در ميدان‌هاي اعدام، مرگ قهرمانانه را به سينۀ مردم‌دوستي و شجاعت سپر مي‌کردند، نسلي با ترانۀ «مرا ببوس» که در همان روزها پخش شد گريست و خواند که: «در ميان توفان، هم‌پيمان با قايقران‌ها ـ گذشته از جان بايد بگذشت از توفان‌ها» در همان ايام بود که براي نخستين بار از راديو ايران آن‌زمان، و در برنامۀ «شما و راديو»، به گويندگي «کمال مستجاب‌الدعوه» آهنگي پخش شد که سال‌ها و سال‌ها ذهن و زبان جوانان آن روزگاران را به زمزمۀ مکرر خود وا داشت. ترانۀ «مرا ببوس»، اثري با صداي «حسن گلنراقي»، و ساختۀ «مجيد وفادار»، همراه با ويلون «پرويز ياحقي» و پيانوي «مشيرهمايون شهردار». پيش از پخش ترانه، «مستجاب‌الدعوه» اعلام کرد: «اين تصنيف در يک محفل خصوصي ضبط شده، که به‌دليل جذابيت خاص آن به پخش آن مبادرت مي‌ورزيم.»

ازچپ به راست:حسن گلنراقي ، حيدررقابي متخلص به«هاله» ، مجيد وفادار

«پرويز خطيبى» نمايشنامه‌نويس، طنز پردار و برنامه‌ساز معروف راديو ايران، در مجموعه خاطرات خود از جمع هنرمندان که در کتابي با عنوان «خاطراتي از هنرمندان» به‌چاپ رسيده، درباره ضبط ترانۀ «مرا ببوس» مى‌نويسد: «. . . يك روز كه اعضاى اركستر بزرگ راديو در استوديو شماره 8 جمع شده بودند و انتظار روح‌الله خالقى را مى‌كشيدند، حسن گلنراقى به ديدار پرويز ياحقى آمد. حسن فرزند يكى از تجار معتبر بازار بود كه با اكثر هنرمندان دوستى و رفاقت داشت. . . او را به استوديو راهنمايى مى‌كنند، در آنجا پرويز ياحقى با ويولن، و يكى از نوازندگان با پيانو مشغول نواختن آهنگ «مرا ببوس» بودند. پرويز كه چشمش به گلنراقي مي‌افتد، مي‌گويد: به اين آهنگ گوش بده! گلنراقي‌ يكى دو بار به آهنگ گوش مي‌دهد و آن را زير لب زمزمه مي‌كند، و در اين ضمن مسئول ضبط برنامه موسيقي كه پشت دستگاه نشسته بود، دستگاه را به راه مي‌اندازد و اين قطعه را بي‌آنكه كسي متوجه شود، ضبط مي‌كند. گلنراقي به دنبال كار خودش مي‌رود و مسئول ضبط، نوار ضبط شده را از طريق رئيس وقت راديو براي معينيان، سرپرست انتشارات راديو مي‌فرستد. وقتى معينيان و ساير مسئولان به نوار گوش مي‌دهند، تصميم مي‌گيرند كه آن را پخش كنند و ماجرا را با پرويز ياحقي در ميان مي‌گذارند. پرويز مي‌گويد، اين كار براي گلنراقي گران تمام مي‌شود، زيرا او از يک خانواده سرشناس مذهبي است، و پدرش با كار هاي هنري به شدت مخالف است. قرار مي‌شود گلنراقي را به اداره راديو دعوت كنند و موضوع را با خودش در ميان بگذارند. گلنراقي مي‌آيد و گفته‌هاي پرويز ياحقي را تاييد مي‌كند، ولي به علت اصرار دوستان قبول مي‌كند نوار بدون ذكر نام، و با نام مستعار «خواننده ناشناس» پخش شود. . . » [خاطراتي از هنرمندن، پرويز خطيبي، به کوشش فيروزه خطيبي، صفحۀ 77] از چگونگي ضبط اين ترانه، در کتاب خاطرات هنري «اسماعيل نواب صفا» ترانه‌سراي معاصر که با نام «قصۀ شمع» انتشار يافته، روايت ديگری مي‌خوانيم. او به نقل از «عباس فروتن» که در سال 1336، تنظيم برنامۀ «شما و راديو» را که روزهاي جمعه از راديو پخش مي‌شد عهده‌دار بود، مي‌نويسد: «. . . روزي آقاي «مهدي سهيلي» که با آقاي «گلنراقي» دوست بود، ايشان را نزد من آورد و اظهار داشت، آهنگ جالبي آقاي «مجيد وفادار» ساخته که شعر آن از آقاي «حيدر رقابي» مي‌باشد و آقاي «گلنراقي» آنرا به‌خوبي اجرا مي‌کند، وقتي آن را خواندند، متوجه شدم که کار تازه و بسيار جالبي است و براي پخش در برنامه «شما و راديو» خيلي تناسب دارد. آقاي «وفادار» حضور نداشت. ولي آقايان «مشيرهمايون» و «پرويز ياحقي» حاضر بودند. پس از تمرين، آقاي «گلنراقي» همراه با پيانوي «مشيرهمايون»، و ويولن «ياحقي» براي نخستين بار اجرا کرد و روز جمعه از راديو پخش شد و مورد استقبال فراوان قرار گرفت. . . » [قصۀ شمع، خاطرات هنري اسماعيل نواب صفا، صفحۀ 105] باري، ترانۀ «مرا ببوس» با صداي «گلنراقي»، ضبط و اجرائي دوباره نشد. هر چه بود و هست، همه از همان نسخه‌اي است که در استوديوي شماره هشت راديو ايران، در ميدان ارک تهران ضبط شده. «مرا ببوس» با همان شکل و کيفيت، هنوز هم محبوب‌ترين آهنگ جوانان دهۀ چهل و پنجاه به‌شمار مي‌رود.

در همان ايام، مردمان گفتند و باور کردند که شعر اين ترانۀ غمگين و درعين حال شورانگيز را سرهنگ ژاندارمرى «عزت الله سيامک»، از رهبران سازمان نظامي حزب توده ايران، پيش از اعدام در27 مهر ماه 1333 در زندان و در وصف سرنوشت غم‌انگيز افسراني که اعدام مي‌شدند، سروده است. عده‌اي نيز بر اين تصور بودند که اين ترانه را سرهنگ دوم توپخانه «محمدعلى مبشري» عضو ديگري از رهبري اين سازمان، در وصف «سرهنگ سيامک» در آخرين ديدار خود با دخترش در شب قبل از اعدام سروده است. گرچه بعدها «گلنراقي» خوانندۀ اين ترانه، در مصاحبه‌اي با «ايرج طيبي گيلاني» در مجلۀ «روشنفکر»، در پي تکذيب اين موضوع، براي اولين بار اعلام کرد که شاعر اين ترانه دکتر «حيدر رقابي» از استادان رشتۀ ادبيات دانشگاه تهران است، اما آن باور هنوز هم با بسياري از ما هست و اي بسا که خواهد ماند. آنچنان که از زندگي ديگر شاعران معاصر نوشته‌اند و خوانده و مي‌دانيم، از زندگي «حيدر رقابي» متخلص به «هاله»، اطلاعات و جزئيات چنداني در دسترس عموم نيست. آنچه که بنا به مکتوبات موجود مسلم است، يکي اين است که پدرش باجناق «حاج حسن شمشيري» از هوادارن «دکتر مصدق»، و «دخل‌دار» چلوکبابي او بود. و مادرش با مادر «بيژن ترقي»، ترانه‌سراي معروف، دختر عمو بوده‌اند، و ديگر آنکه او از نظر گرايش و بينش سياسي، فردي ملي‌گرا و در عين‌حال فعال بوده. در خواندن تعريفي که «بيژن ترقي» از «حيدر رقابي» دارد، نوع فعاليت سياسي او را بيشتر به شکل «به‌هم ريختن بساط مخالفين»، و «به دفعات مکرر، مجروح و راهي بيمارستان شدن» مي‌بينيم. «بيژن ترقى» دربارۀ نسبت خود با «حيدر رقابى»، و همچنين چگونگى سرودن شعر و اجراى «مرا ببوس» مىگويد: «ما دو كودك هم‌سن و سال بوديم كه از آغاز طفوليت اكثرا در خانۀ پدربزرگ، يكديگر را ملاقات مىكرديم. مادرانمان دخترعمو بودند. . . او از آنجا كه طبعى حماسى و مبارزه‌جو داشت، به‌زودى در رديف طرفداران «دكتر مصدق» و «حزب جبهه ملى» درآمده، پيوسته در كنار سياسيون، استعداد شاعرى را به كار منظومه‌هاى وطنى و حماسى گرفته، با شور و هيجان در ميتينگ‌ها با صدايى رسا و كلماتى آتشين اشعار خود را از پشت بلندگو ها به گوش هم‌رزمان خود مى‌رساند. او جوانى شجاع و رشيد و موجودى پاک و بىشائبه بود، چنان كه بارها به علت احساسات تند، يكه و تنها درصدد به‌هم ريختن بساط مخالفين برمى‌آمد. به‌همين جهت به دفعات مكرر، مجروح و خونين راهى بيمارستان مى‌شد، ولى دست از مبارزه نمى‌كشيد. بالاخره با بروز وقايع 28 مرداد از آنجا كه در جست‌وجو و دستگيرى او بودند، به ناگزير ما او را در خانۀ شميران كه تابستان‌ها به آنجا مى‌رفتيم مخفى كرده، ولى با شوراى خانوادگى و پشتيبانى «حسن شمشيرى» شوهرخاله او، او را مخفيانه از تهران دور كرده، در حالى كه بيش از بيست سال نداشت راهى كشور آلمان شد.» «ناصر انقطاع» سردبير سابق «روزنامه صبح ايران»، در کتابي که به تازگي در بارۀ تاريخ پنجاه سالۀ فعاليت «پان‌ايرانيست‌ها در ايران» منتشر کرده، فصلي را به «ترانۀ مرا ببوس» و «حيدر رقابي» اختصاص داده است. او مي‌نويسد: «. . . من در شهريور 1332 از دانشگاه تهران بيرون آمدم. ولي بسياري از پان‌ايرانيست‌ها و دانشجويان ملي، در اين کانون خروشان بودند. اعضاي همۀ سازمان‌ها و حزب‌ها و دسته‌هاي ملي در يک جبهه گرد آمده بودند. «حيدر رقابي» (هاله) را که پيش از 28 مرداد سازمان «سربازان جبهه ملي» را رهبري مي‌کرد، و ملت‌گرايي تندرو بود، به سمت مسئول کميته نهضت مقاومت ملي دانشگاه تهران برگزيدند و «حسين جلالي» که مسئول شاخه پان‌ايرانيست‌ها در دانشگاه بود، با وي همکاري تنگاتنگ داشت. او جواني بيست و دو ـ سه ساله بود، و به پيروي از خوي و احساس روزهاي پرشور جواني، دل در گرو مهر دختري که همگام ديگر ملت‌گرايان، در مبارزات ملي شدن نفت و سپس در نهضت مقاومت فعاليت داشت بسته بود. اين دختر که تا امروز هيچکس نام و نشاني از او نمي‌داند، دختري هنرمند و شعرشناس بود و الهام‌بخش «حيدر رقابي» در آفرينش ترانۀ «مرا ببوس» شد. . .» «ناصر انقطاع» در دنبالۀ معرفي خود از «حيدر رقابي» مي‌نويسد: « . . . او در سال 1334 از ايران رفت و در کشور آمريکا سرگرم تحصيل در دانشگاه کلمبيا شد و در رشتۀ «حقوق بين‌الملل» از اين مرکز عملي ليسانس و فوق‌ليسانس خود را گرفت. ولي چون دست از ستيز با رژيم پس از 28 مرداد برنمي‌داشت، با سفارت ايران در آمريکا درگير شد و زماني که کارشکني‌هاي سفارت عرصه را بر او تنگ کرد، به‌ناچار به «آلمان» رفت و دورۀ دکتراي فلسفه را در دانشگاه برلين گذرانيد. از «عبدالرحيم جعفرى»، مدير وقت «انتشارات اميركبير» و ناشر كتاب نقل است که: «اوايل سال 1329 در كوران مبارزات مردم و دولت و احزاب چپ و راست، با جوان پرشورى آشنا شدم به نام «حيدرعلى رقابى» که از خويشان «بيژن ترقى» مدير «كتابفروشى خيام» بود. ملىگرايى بود شوريده و شيفته دكتر «محمد مصدق». جوانى بود فروتن و مومن و معتقد، و در مبارزات ملى سخت فعال. دفتر شعرى داشت كه آن را در هزار نسخه به نام «آسمان اشك» چاپ كردم. در اين دفتر قطعه شعرى بود با عنوان «مرا ببوس» كه بعد ها «مجيد وفادار»، ويولنيست معروف براى اين شعر آهنگى ساخت. اجراي اين ترانه از راديو ايران اقبال عام يافت، و برحسب خواهش شنوندگان به دفعات از راديو ايران پخش شد.» «حيدر رقابي» پس از انقلاب بهمن 1357، بعد از بيست و چهار سال دوري از ميهن، با اين اميد که بتواند خدمات سياسي و اجتماعي‌اش را از سر بگيرد، به ايران بازمي‌گردد. ولي چندان توجهي به او نمي‌شود و به‌ناچار دوباره به آمريکا برمي‌گردد. ده سال بعد از اين بازگشت، به بيماري سرطان طحال در بيمارستان (UCLA) کاليفرنيا بستري مي‌شود. با وخامت حالش، و با توسل به برادرش «جهانگير رقابي»، در آخرين روزهاي زندگي دوباره به ايران بازمي‌گردد، و نوزدهم آذر ماه سال 1367 در تهران، رخت از جهان برمي‌چيند. او در گورستان «ابن بابويه» در شهر ري دفن است و از آنجايي که هرگز ازدواج نکرد و زندگي زناشوئي نداشت، از خود بازمانده‌اي ندارد. «حسن گلنراقي» در سال 1300 خورشيدي در کوچۀ آبشار خيابان ري در تهران به‌دنيا آمد. بعد از تحصيلات متوسطه، به کار پدري خود که خريد و فروش بلور و چيني عتيقه بود پرداخت. اگر بخواهيم از چگونگي علاقه‌مندي او به بازخواني ترانۀ «مراببوس» بگوئيم، اول بايد از «پروانه» گفته باشيم که قبل از «حسن گلنراقي»، و در واقع برای اولين بار اين ترانه را براي استفاده در فيلمي سينمايي اجرا کرد. «پرويز خطيبي» در صفحۀ 76 از کتاب «خاطراتي از هنرمندان» در بارۀ اين خواننده نوشته:

پروانه

«. . . «پروانه»، خواننده‌اي بود از آذربايجان که صدائي گرم و مطبوع داشت. آهنگ معروف افغاني «آن بام بلند که مي‌بيني بام من است» را او سر زبان‌ها انداخت و براي مدتي جزو نامداران آواز آن زمان بود. «مجيد وفادار» بهترين آهنگ‌هايش را در اختيار پروانه گذاشت. از جمله شعر و آهنگ «مرا ببوس» که هيچ‌کس را نگرفت و صدائي به تحسين بلند نشد و آهنگ با آن زيبائي و تازگي مي‌رفت تا بپوسد و خاک شود. . . » ترانۀ «مرا ببوس» با صداي «حسن گلنراقي» خود حکايت ديگري دارد که گرچه کمتر گفته شده، ولي در جاي خود بسيار خواندني و روشنگر است. «پوران وفادار» برادر زادۀ «مجيد وفادار»، که خود نيز دستي در موسيقي داشت و يکي دو سالي هم با نام هنري «فيروزه» از خوانندگان راديو بود، درباره خاطرات خود از ترانۀ «مرا ببوس» مي‌گويد: «। । . «هاله [حيدر رقابي] شاعر اين ترانه، به دليل فعاليت‌هاي سياسي و طرفداري از ملي‌گراها تحت تعقيب بود و مي‌خواست از کشور خارج شود. عمويم شعر نيمه‌کاره‌اي از او داشت که مي‌خواست برايش آهنگي بسازد [منظور همان يک بندي شعري است که «پروانه» براي فيلم خوانده] . شبي که به ديدار عمويم آمده بود تا خداحافظي کند، عمويم او را به داخل خانه مي‌کشاند و از او مي‌خواهد که اين ترانۀ نيمه‌کاره را تمام کند. او هم که تحت جدايي از نامزدش و وطنش بود اين ترانه را تمام مي‌کند. اما ديگر آن شب نمي‌تواند تهران را ترک کند و شب را همانجا مي‌گذراند. هفته بعد با کمک دوستان و خانواده از تهران خارج، و به سمت آلمان حرکت مي‌کند.»

در بارۀ اين ديدار شبانه و خداحافظي شتابزده، روايت ديگري به نقل از «بيژن وفادار» پسر «مجيد وفادار» که خود شاهد و ناظر بر آن بوده هست که «نواب صفا» آن را عينا در کتاب خاطرات هنري خود آورده: «. . . بعد از وقايع بيست و هشتم مرداد، به آقاي «رقابي» بيست و چهار ساعت مهلت داده بودند که از ايران خارج شود. ايشان عضو جبهۀ ملي بود و در دبيرستان دارالفنون تحصيل مي‌کرد و سني در حدود بيست سال داشت. روزي ساعت سه و نيم بعد از ظهر براي خداحافظي به خانۀ ما آمدند. وقتي براي توديع، دست در گردن يکديگر انداختند، پدرم به آقاي «رقابي» گفت: با شما کار دارم. به اتاقي رفتند و صداي ويولن پدرم که آهنگي را به‌تدريج مي‌نواخت، شنيده مي‌شد. در حدود سه‌ربع ساعت اين ديدار طول کشيد. معلوم شد که پدر قطعات آهنگ را مي‌نوازد و آقاي «رقابي» سيلاب برمي‌دارد. شعر قسمت اول آهنگ را شاعر ساخته بود [همان يک بندي که «پروانه» براي فيلم خوانده] و چون براي رفتن شتاب داشت، وقت رفتن تعهد کرد که من پيش از مسافرت شعر را تمام مي‌کنم و منزل ما را ترک کرد. در حدود ساعت ده شب بود که تلفن کردند و بقيۀ شعر را تلفني براي من گفتند و نوشتم و به پدرم دادم و آقاي «رقابي» به آمريکا رفت. . .» [صفحه 104، کتاب قصه شمع، خاطرات هنري اسماعيل نواب صفا]

قبلا به نقل از «بيژن وفادار» پسر «مجيد وفادار» در کتاب خاطرات هنري «اسماعيل نواب‌صفا» خوانديم که چگونه «حيدر رقابي» به ديدار پدر مي‌آيد و آن دو در خلوتي سه‌ربع ساعته، به توافق ساختن ادامه آن شعر و آهنگ مي‌رسند و همان‌شب حدود ساعت ده، «رقابي» تلفني ادامۀ شعر را مي‌خواند و «بيژن» خود آن را يادداشت مي‌کند و به پدر مي‌دهد. «مجيد وفادار» بر مبناي بندهاي تازه سروده شده، شروع به ساختن دنبالۀ آهنگي که قبلا براي فيلم «اتهام» تهيه کرده مي‌کند. در ادامه همين نقل و در همان کتاب، باز مي‌خوانيم: «. . . من و «پوران» دختر عمويم، [پوران وفادار، دختر حميد وفادار] شعر و آهنگ را ياد گرفته بوديم. «پوران» در فراگيري آهنگ، استعداد عجيبي داشت و اين امر را به‌خوبي و به‌زودي فرا گرفته بود. ديگر پدرم از سرگذشت اجراي آن بي‌خبر بود و قصدش اين بود که اجراي آن را بر عهدۀ خوانندۀ مناسبي بگذارد. تا اينکه روز جمعه‌اي ناگهان شنيديم که آهنگ «مرا ببوس» را خواننده‌اي به‌نام آقاي «گلنراقي» با ويولن آقاي «ياحقي» و پيانوي «مشيرهمايون» اجرا مي‌کند. پدرم متحير، از من پرسيد: شما اين شعر و آهنگ را براي کسي خوانده‌ايد؟ گفتم نه. بعد معلوم شد «پوران» دختر عمو «حميد» آن‌را در يک مهماني خصوصي خوانده و صاحب‌خانه، بدون اينکه قصدش را به او بگويد، شعر را مي‌گيرد. ولي اينکه چگونه به‌دست مرحوم «گلنراقي» رسيده بي‌خبرم. . .» [صفحۀ 104 و 105 کتاب قصۀ شمع، خاطرات هنري اسماعيل نواب‌صفا» گفتيم که فيلم «اتهام» در خرداد ماه سال 1335، به نمايش عمومي در آمد. اما ترانۀ «مرا ببوس» با صداي «پروانه» در آن فيلم، چندان مطرح نشد. اما نوشته‌اند که «آهنگ و شعرش بسيار مورد توجه موسيقي‌دان‌ها، و از آن‌جمله «پرويز ياحقي» قرار گرفت. «پوران وفادار» با اشاره به همين موضوع، در روايت خود از چگونگي اجراي اين ترانه با صداي «حسن گلنراقي» مي‌گويد: « . . . حدود يک‌سال بعد از اکران فيلم، اين ترانه از راديو با صداي «گلنراقي» پخش شد. که در واقع به‌نوعي من مسبب آن بودم. وقتي عمو «مجيد» ادامۀ آن آهنگ را مي‌ساخت، من هم با قطعه‌ها مي‌خواندم. و چون خواننده بودم، گاهي آن را اينجا و آنجا هم زمزمه مي‌کردم. يک‌روز در يک ميهماني خصوصي که آقاي «گلنراقي» هم آنجا حضور داشت، به اصرار دوستان اين ترانه را خواندم. آن‌شب چند بار به خواست حاضران اين ترانه اجرا شد. «گلنراقي» هم از آن خيلي استقبال کرد. فرداي آن روز، خانم صاحب‌خانه پيش من آمد و به اصرار شعر «مرا ببوس» را خواست. هر چه گفتم که اين شعر هنوز جايي خوانده نشده، و من نمي‌توانم آن را بدون اجازه به شما بدهم قبول نکرد، و دليل آورد که ما که خواننده نيستيم، فقط مي‌خواهيم شعر را داشته باشيم. من هم شعر را دادم. همان جمعه داشتم راديو گوش مي‌دادم که شنيدم مجري راديو مي گويد: ترانه‌اي پخش مي‌کنيم، و نام شاعر و آهنگ‌ساز آن را به مسابقه مي‌گذاريم. وقتي «گلنراقي» شروع کرد به خواندن، سر جايم خشک شدم. نمي‌دانيد چه حالي شدم، چون نمي‌دانستم جواب عمويم را چه بدهم.؟! بعد از تمام شدن ترانه عمويم زنگ زد و پرسيد که تو اين کار را به کسي دادي.؟ من انکار کردم. اما هفته بعد آن، اسم «گلنراقي» که خواننده آن بود فاش شد. او هم در مصاحبه‌اي که در «اطلاعات هفتگي» انجام داده بود، گفت که اين ترانه را برادر زاده آقاي «وفادار» به من داده است. عمويم خيلي از دستم ناراحت شد و گفت که ديگر هيچ کاري را به من نشان نخواهد داد. . .» حسن گلنراقي» در پايان عمر خود، گرفتار بيماري فراموشى [آلزايمر] و تومور مغزى شد، و به‌رغم تلاش پزشكان، در مهر ماه سال هزار و سيصد و هفتاد و دو، در تهران درگذشت و در گورستان قديمي «امامزاده طاهر» واقع در «مهرشهر کرج» به خاک سپرده شد. «گلنراقى» نيز مانند «حيدر رقابي» سرايندۀ ترانۀ «مرا ببوس»، هرگز ازدواج نكرد. بخشى از اموال او، از جمله ساختمان اهدايي او در ابتداي خيابان «بهار شيراز» منشعب از ميدان «هفتم تير»، به صورت موقوفه در اختيار آسايشگاه معلولين و سالمندان كهريزک قرار گرفت.

«مرا ببوس» از ديروز تا امروز و هميشه، ترانۀ زندان و اعدام و پيشواز مرگ بوده و هست. و با اين‌همه، سرودي از جنس اميد و روحيه و مقاومت. سرودي از همدلي با هم‌پيمان‌ها و با آنها در دل توفان رفتن‌ها. "مرا ببوس" ترانه قهرمانی، سرود آخرين ساعات پيش از اعدام، فرياد عليه کودتا و اختناق بود و با همين شناسنامه در تاريخ ايران ماندگار شد. همين است که تا هر وقت اعدام و کودتا و اختناق هست، مرا ببوس هم هست.

مطالب مرتبط:

تاريخچۀ سرود «بهاران خحسته‌باد!»

سرگذشت یک ترانه

سه‌شنبه، اردیبهشت ۱۷، ۱۳۸۷

آنچه يك طبيعت گرد بايد بداند

در نيمه اول سال كه آب و هوا و مناظر طبيعت داراي جاذبه بيشتري هستند ، گرايش اقشار مختلف به طبيعت گردي و كوهپيمايي نيز افزايش مي يابد . لذا آشنايي با لوازم اوليه موردنياز اجراي برنامه هاي طبيعت گردي و كوهپيمايي كه مقدمه شروع ورزش مفرح و متنوع كوهنوردي نيز مي باشد ، امري ضروري بنظر مي رسد .
1 - کفش

از قديم معروف بوده که پا قلب دوم انسان و مخصوصا طبيعت گردان و کوهنوردان است . بنابراين کفش که محافظ پا است از مهمترين وسايل و پوشاک کوهنوردي به شمار مي رود . کفش هاي قديم از چرم ساخته مي شد که بنا به شرايط مورد استفاده ضخامت و تعداد لايه هاي چرم آن متفاوت بود . يکي ازاشکالات کفش هاي چرمي زمستاني وزن بالاي آنها بود که با اختراع لايه ها و پارچه هاي جديد با عناوين گورتکس - سيمپاتکس و تينسوليت تا حدي اين نقيصه جبران گرديده است .لايه گورتکس که در انواع پوشاک زمستاني کوهنوردي نيز بکار مي رود داراي خاصيت يک طرفه بودن است ؛ يعني تنها از يک طرف کاملا ضد آب و باد است و در نتيجه از داخل بخار و گرماي ناشي از تعرق و فعاليت را بخارج مي فرستد و از خيس شدن پوشاک زير و سرمازدگي جلوگيري مي کند . لايه سيمپاتکس نيز مانند گورتکس ضد آب و ضد باد و داراي قابليت تنفسي است . لايه تينسوليت نيز گرمازا بوده و در کفش هاي زمستاني و سنگين بکار مي رود . زيره کفش کوهنوردي نيز از لايه هاي مخصوصي ساخته مي شود که معروف ترين آن ويبرام ايتاليا است . همچنين اخيرا لايه اي شوک گير نيز ساخته شده که فشار ضربه هاي وارده به کف پا را کاسته و پا ديرتر خسته مي شود و در سرازيري زانوها کمتر آسيب مي بيند . با توجه به پيشرفت هايي که در زمينه ساخت کفش هاي کوهنوردي بدست آمده و به برخي از آنها در بالا اشاره شد ؛ امروزه براي هر نوع برنامه کوهنوردي و براي هر فصل و منطقه کفش خاصي ساخته شده و مورد استفاده قرار مي گيرد و ديگرعنوان کفش هاي چهار فصل يا همه کاره دور از ذهن مي باشد . به عنوان مثال در کفش هاي مخصوص سنگنوردي نوع كفش براي مرد و زن و همچنين بسته به جنس و نوع سنگ متفاوت مي باشد .
بطور کل مي توان کفش هاي مناسب طبيعت گردي وكوهنوردي را به 5 دسته بزرگ به شرح زير تقسيم کرد :

1 - کفش صعودهاي هيماليايي كه دراي دو يا سه پوش ( لايه مجزا ) هستند . پوش اول از جنس چرم ، پوش دوم از جنس فايبر گلاس و پوش سوم از جنس پارچه ضد آب گورتكس است كه اين لايه تا زير زانوي فرد را مي پوشاند .
2 - كفش كوهنوري سنگين در صعود هاي بلند زمستاني مانند ارتفاعات ايران بکار مي روند و داراي يک يا چند لايه فوق الذکر مي باشند و قابليت نصب کرامپون ( وسيله اي فلزي با 10 يا 12 دندانه نوك تيز كه جهت حركت روي يخ زير كفش بسته مي شود ) را هم دارند .
3 - كفش كوهنوردي نيمه سنگين که براي سه فصل اول سال مورد استفاده قرار مي گيرد .
4 - كفش كوهپيمايي يا تركينك کفش هايي سبک است و براي صعود هاي يک روزه يا چند روزه سبک در ارتفاعات پايين بکار مي رود .
5 - كفش راه پيمايي كه براي مسير هاي ساده و کفي استفاده مي شود و شبيه کفش هاي معمولي ورزشي و يا اسپرتکس هاي معروف مي باشد .
نکات :
بعد از هر برنامه کفش را کاملا تميز کرده و داخل آن را با روزنامه پر کنيد تا هم رطوبت آن گرفته شود و هم حالت و فرم خود را حفظ کند . هيچگاه کفش خيس را براي خشك شدن در برابر حرارت مستقيم مثل آفتاب و آتش قرار ندهيد . اول فصل زمستان کفش چرمي را کاملا با پيه شتر و يا گوسفند چرب کنيد و محل دوخت ها را نيز با موم عسل بپوشانيد تا آب وارد کفش نشود . هنگام شب خوابي در برنامه زمستاني کفش ها را با روزنامه پر کرده و داخل يک کيسه نايلني قرار داده و در انتهاي کيسه خواب قرار دهبد تا يخ نزند . در غير اينصورت صبح روز بعد به پا کردن کفشي كه خشك و انعطاف ناپذير شده غير ممکن و زجرآور است !
2 - کوله پشتی
در ميان وسايل طبيعت گردي و کوهنوردي پس از کفش مهمترين وسيله کوله پشتي مي باشد ؛ چون تمام وسايل مورد نياز کوهنورد براي صعود و فرود و شب خوابي در درون آن قرار مي گيرد کوله ها از زمان قديم تاکنون دستخوش تغييرات فراواني شده اند ؛ بطوريکه امروزه اگر براي اولين بار براي خريد کوله به يک فروشگاه وسايل کوه برويد شايد از ديدن سايزها و رنگها و اشکال مختلف آنها سرتان گيج رود ! بنابراين لازم است با مشورت يک فرد خبره و باتوجه به نيازتان کوله اي مناسب اختيار کنيد تا هميشه و در همه حال بهترين همدم شما باشد چون اگر شکل و اندازه کوله مناسب بدن و برنامه شما نباشد ممکن است بر اثر فشارهاي وارده بر شانه و ستون مهره ها براي هميشه از کوله و کوهنوردي و حتي از زندگي سير شويد .

برخي از کوله هاي قديمي که امروزه نيز گاها استفاده مي شوند داراي يک زين فلزي در خارج از کوله هستند که با پشت فرد در تماس است و چون بار را به تناسب بين شانه و پشت و کفل تقسيم مي کند براي بارکشي هاي سنگين و حتي در موارد اظطراري براي حمل مجروح مناسب است . اشکال اين کوله ها وزن بيشتر و ارتفاع و پهناي زياد است . چون در مسيرهاي تنگ يا داراي شاخه هاي درخت و يا سنگنوردي بايد از کوله هاي باريکي استفاده کرد که عرض آن بيشتر از بدن نباشد . کوله هاي قديمي داراي جيب هايي نيز در پشت و طرفين هستند که مي توانيد وسايل ضروري و دم دست را در آنها قرار دهيد . ولي کوله هاي جديدتر که بيشتر براي برنامه هاي فني و يا زمستاني بکار مي روند بجاي جيب هاي بيروني داراي يک جيب بزرگ در روي سر کوله هستند و بعضا نيز در بخش انتهايي کوله محفظه اي را جداکرده اند که داراي زيپ است و مي توان براي وسايل ضروري و يا کيسه خواب از آن استفاده کرد؛ در دوطرف و پشت کوله نيز بندهايي براي بستن وسايلي مانند فوم ، زير انداز و کلنگ و باتوم و کرامپون و ... تعبيه شده است .
جنس کوله ها معمولا صد درصد ضد آب است که در انواع جديد از پارچه هاي گورتکس که سبکتر نيز هستند استفاده مي شود . رنگ کوله نيز مانند لباسها بايد بشکلي باشد که متضاد با محيط برنامه موردنظر شما باشد تا از دور کاملا به چشم بيايد که اين مسئله در صورت گم شدن و يا مجروح و زمينگير شدن به جستجوگران کمک زيادي مي نمايد . بنابراين کوله ها معمولا به رنگ هاي قرمز و زرد و آبي ساخته مي شوند .نوعي از کوله ها که به رنگ سبز و يا پلنگي هستند مخصوص شکارچيان و يا سربازان است که مي خواهند در استتار باشند .اندازه کوله ها را برحسب فضاي داخل آن و با واحد ليتر اندازه گيري مي نمايند که معمولا از 30 تا 100 ليتر متفاوت است . کوله هاي 30 ليتري براي برنامه هاي يک روزه بدون وسايل خواب و يا دوچرخه سواري مناسب هستند . هميشه کوله اي را انتخاب کنيد که پس از قرار گرفتن تمام وسايل ديگر فضايي خالي نداشته باشد تا شکيل و خوش فرم به پشتتان بنشيند . اگر کوله بزرگتر باشد از فرم خارج شده و با لنگر انداختن موجب خستگي و آزار شما ميشود و اگر کوچکتر هم باشد که مجبوريد مقدار زيادي از وسايل را به دور کوله آويزان کنيد و يا در دست بگيريد . نوعي کوله نيز طراحي شده است که مخصوص حمل کودک است و علاوه بر جاي مخصوص نشستن کوک که در حمايت هم باشد و سقوط نکند داراي تعدادي جيب نيز براي وسايل ضروري است ، امروزه کوله هاي مخصوصي نيز براي نوجوانان و بانوان ساخته مي شود که متناسب با فيزيک بدني آنهاست . بخشي از کوله که با پشت فرد در تماس است شايد مهمترين بخش باشد که بايد مانع از چسبيدن کوله به پشت و عرق کردن شود . کوله ها معمولا بند بزرگي در قسمت پايين دارند که بدور کمر پيچيده مي شود و در حفظ تعادل موثر است . برخي نيز داراي بندکي مشابه و در جلوي سينه هستند که تعادل بالاي کوله را حفظ مي کند ولي موقع صعود که تنفس و حرکت سينه زياد و سريع است بهتر است که بسته نشود و فقط موقع پايين آمدن آنرا ببنديد .
کوله هاي باريک و لوله اي شکلي با جنس ضخيم نيز براي غارنوردي و آبشارنوردي ( دره نوردي ) ساخته شده اند که مناسب مسيرهاي تنگ و خيس و خشن است . موقع چيدن كوله وسايل سخت و فلزي را در تماس با بدنه كوله قرار ندهيد كه اگر در پشتتان باشد باعث آزار و اگر در اطراف باشد بر اثر كشيده شدن كوله به در و ديوار باعث پارگي كوله مي شود . وسايل را طوري بچينيد كه سنگين تر ها در نزديك پشت و بالاي كوله باشند و همچنين وسايل را به ترتيب استفاده داخل كوله قرار دهيد . در يك كلام كوله چيني خود يك هنر است كه با تمرين در شرايط مختلف روز و شب و هواي سرد و گرم و با دستكش هاي كلفت و ... بدست مي آيد . جاي وسايل را كاملا بخاطر داشته باشيد تا با چشم بسته هم بتوانيد وسيله مورد نظر را بيابيد ! مواد سوختي را در ظرفي با دري محكم ريخته و داخل چند يك پلاستيك قرار دهيد تا نشت آن باعث خرابي كوله و لباس و غذاها نشود .
توصيه : در خريد کوله و همه وسايل کوهنوردي چون با آسايش و حتي جان شما سروکار دارد به قيمت فکر نکنيد و بيشتر به کيفيت و دوام و راحتي و وزن کم آن بها دهيد ؛ همچنين وسايل خود را تخصصي نماييد و بدنبال کوله اي براي همه برنامه ها و يا همه فصول نباشيد .
کلام آخر هم اين که بقول معروف بايد چند تا کوله را کهنه و يا پاره کنيد تا بتوانيد کوله مناسب خود را پيدا کنيد.

3-کيسه خواب
کيسه خواب نيز از وسايل ضروري يک طبيعت گرد و كوهرو است که بيشتر در برنامه هاي چند روزه که احتياج به شب ماني در کوه دارد استفاده مي شود . خواب يکي از ضروريات انسان مخصوصا براي تجديد قوا مي باشد . بنابراين کيسه خواب راحت و نرم و گرم از اهميت بالايي برخوردار است کيسه خوابها به دو نوع پر و الياف تقسيم بندي مي شوند . کيسه خوابهاي پر که حاوي پر قو هستند از قديم بسيار مورد توجه بوده اند ، تنها نقيصه کيسه خواب پر اينست که اگر خيس شود خشک شدن آن به زمان زيادي نياز دارد . براي رفع اين نقيصه الياف جديدي به شکل لوله هاي تو خالي ساخته شده و در ساخت کيسه خوابهاي جديد و حرفه اي از آنها استفاده مي شود . اين الياف با وجود سبکي از حجم بالايي برخوردارند که بسته بندي در کوله را کمي مشکل مي سازد . البته اين نقيصه نيز در الياف جديد به نام ترمو لايت برطرف شده است .


چون كيسه خواب پر هنوز طرفداران زيادي دارد كمي درباره آن بيشتر توضيح مي دهيم .ميزان پر موجود در كيسه خواب بصورت درصد كرك و ساقه پر بيان مي شود ، مثلا پر 60/40 يعني 40 درصد آن ساقه و 60 درصد آن كرك پر است ، بدين ترتيب كيسه خوابهاي 70/30 و 80/20 و 90/10 و 95/5 نيز موجود است كه اين نوع آخر بسيار حرفه اي و مخصوص صعود در ارتفاعات بالا مي باشد ، لازم بذكر است كه هرچه درصد كرك پر بيشتر باشد كيسه خواب گرمتر و سبك تر است .دماي مطلوب كيسه خوابها نيز با سه دماي حداقل و راحت و حداكثر بيان مي شود ، مثلا 10و17- و 25- درجه سانتيگراد يعني اين كيسه خواب براي دماي بين 10 درجه بالاي صفر تا 25 درجه زير صفر مناسب است ولي 17- درجه سانتيگراد راحت ترين و مطلوبترين دماي آنست . بعبارتي نزديك به دماي حداقل از گرما و نزديك به دماي حداكثر از سرما اذيت خواهيد شد . در دماي حداكثر يا نهايي تنها از يخ زدن اعضاي بدن جلوگيري مي كند و شما خواب خوبي در اين دما نخواهيد داشت . بنابراين در خريد كيسه خواب به دماي حداقل بيشتر توجه شود . ضمنا هرچه كيسه خواب درصد كرك بالاتري داشته باشد دماي متوسط آن به دماي حداكثر نزديكتر مي شود و اصطلاحا قويتر است .
و باز هم همان حرف تكراري كه با توجه به برنامه خود كيسه خواب را تهيه كنيد . يعني حداقل بايد دو كيسه خواب داشته باشيد يكي براي بهار و دماهاي بالاي صفر و يكي براي پاييز و زمستان و دماهاي زير صفر . كيسه خوابهايي كه در ايران موجود است تا حدود 45- درجه سانتيگراد هستند و جوابگوي آب و هواي ايران هستند . هرچند مي توان با افزايش لباس و پوشيدن البسه پر نيز به گرماي بدن افزود . در مورد طول كيسه خواب حتما از طول بدن شما بلند تر باشد تا در صورت نياز بتوانيد كفش و يا ظرف آبتان را شب در ته آن بگذاريد كه تا صبح يخ نزند .در خانه و زماني كه از كيسه خواب استفاده نمي كنيد آن را بصورت باز از چوب لباسي آويزان كنيد تا پر هاي آن پف كند و اصطلاحا نشكند . چون شكستن پر و خوابيدن آنها بر روي هم از دماي كيسه خواب مي كاهد .
نكته : حتما موقع خواب از لباس زير خشك استفاده كنيد . چون اگر زيرپوش شما بر اثر تعرق خيس شده باشد ، داخل ده كيسه خواب هم كه برويد باز سرما خواهيد خورد !
4 - چادر
چادر يك وسيله گروهي و خانه متحرك يك طبيعت گرد مي باشد . بطور كل چادر ها به دو نوع كمپينگ و ارتفاع تقسيم مي شوند .نوع كمپينگ مخصوص ارتفاعات پايين و نيمه اول سال مي باشد ؛ نوع ارتفاع نيز براي ارتفاعات بالا و برنامه هاي نيمه دوم سال است .

چادرهاي ارتفاع برخلاف چادرهاي كمپينگ داراي ارتفاع و وزن كمي مي باشند و معمولا به شكل گنبدي هستند كه با تيرك هاي سبك فلزي ( آلومينيوم يا تيتانيوم ) و يا فايبر گلاس مقاومت خوبي در برابر بادهاي تند ارتفاعات داشته و سريع برپا و يا جابجا مي شوند . جنس بدنه چادر ها معمولا از پارچه داراي قابليت تنفسي گورتكس مي باشد . چادر هاي ارتفاع و بعضا كمپينگ معمولا دو پوش هستند كه پوش خارجي آن ضد آب و ضد باد و پوش داخلي گورتكس است . بين اين دو لايه نيز حدود ۱۰ سانتيمتر فاصله براي تبادل هوا وجود دارد .
يكي از نكات مهم در استفاده از چادر ، جلوگيري از تعرق آن است كه با تنظيم و باز كردن پنجره ها و يا درچه هاي تعبيه شده در بدنه چادر امكان پذير است . همچنين در صورت يكي شدن دماي داخل و خارج چادر بر روي بدنه داخلي بر اثر تنفس و بازدم افراد برفك ايجاد مي شود كه با گرم شدن هوا در نزديكي صبح تبديل به آب شده و همه وسايل داخل چادر را خيس مي كند و خيس شدن كيسه خواب و لباس هاي پر در زمستان به معني دردسر است . چادر هاي ارتفاع معمولا از ۱ تا ۴ نفر ظرفيت دارند و پوش دوم آنها داراي دو بخش اضافي در جلوي دو در چادر است كه يكي بعنوان انبار وسايل و لوازم غير ضروري براي خلوت شدن داخل چادر و از فضاي ديگر نيز بعنوان آشپزخانه بمنظور جلوگيري از كثيف شدن و يا آتش سوزي داخل چادر استفاده مي شود .
تالیف : وحيد اشرفي

سرخوش از ديدار*

خواب نه، رويا نه، ره گم و بي فردا نه بغض نه، بيزار نه، تنگِ دل و بيمار نه بسته ديده، دل رميده، شرم بر صورت كشيده لب به خاموشي نشسته،دربِ دل از تو به بسته عزم پروازراشكسته، صبرواميد ورهايي دردرون نرده بسته،نه كه نه آسمان دوستي آبيِ آبي هست كه هست آن محبت ها همه در روي قالي هست كه هست سرسراي زندگي سرسبزو راضي هست كه هست عقل و منطق در دو سوي يك ترازو هست كه هست پيش آي، اي خوش بهار، شهر بازي هست كه هست اين كه مي گويم زمان، اكنون قاضي هست كه هست
ما نه دردور زمان، با ديوها دست داده ايم ما نه در سختيِ گذر، حلقه عشق پس داده ايم ما نه در آن ماراتون، بسته را از دست داده ايم بسته ناب حياتِ دير يا ديرينه را با سپيده صبح آينده، سحر وصل داده ايم
منزل اندر منزلِ آن يك عزيز با چراغ عهد نو و با دوام در راه معشوق بسته ايم شعر نوي زندگي گفتيم چه شور و با نشاط شهد شيرين بوسه را بر روي غم بر بسته ايم زندگي داديم گرفتيم جوهر بكر حيات را در پيانوي سحر گرمي صلح و آفتاب را نه كه سرماي گذشته، قاه قاهِ خنده ها بود در صداي جاز بهرام، آبشار قصه ها بود در درون پر شكوهِ آرشِ برناي دير خيز وجوشي چون كمانگير در پسِ هر كوره راه بود
خانه دوست جهان، شهر كلان، تهرانِ ايران ُسورآزاد دخترم، جشن وسروروشمعها بود در سكوتِ مازيار بس عشق زيبا را نشان بود در طنين موسيقي اميد فردا ها نهان بود هم شكوهي در سكوت بود، با بهاره در بهاران هم نويد ياس نوها، سوي باغ سروكاران آن بنفشه بود و بهرنگ، هم شهاب و شهرِياران بوسه ي گرم محبت روي بام شهر تهران تير كمان آرشِ ما گلِ نوروآرزو بود كوچه ها غرق اقاقي، نورِعكس وشمع وسو بود در گذرگاه زمان با هم سرايانِ بام تهران عقل دل در پيش و فردا درصفاو صلح و سامان گل بگفتيم لب به لبخندباز كرديم كام تاريخ را به شيرين خاطره آغاز كرديم رشته هاي صد هزاران شاخه زنده حيات را از براي نسل نو درآسمان پرواز كرديم عقل و منطق را به يك جا در صبو حي جا نهاديم دم به دم اكسيرعشق را دررگِ فردا گذارديم آخر شاهنامه را گفتيم ولي ما نه به تلخي، چون كه سلطان رها در هر كجا پيدا كرديم سمبل ما گيو وگودرز يا مثالي چون سياوش سر فراز و بي محابا، پا در آتش گذارديم شعر هستي را سروديم،هستي يان آوازخواندند بال و پر را باز كرديم، شيفته گان پرواز كردند 16/6/ 1386 *سراينده با الهام از ديداري كه با دوستانش داشته اين شعرراسروده است. بهترين آرزوها رابرايش آرزومنديم.

جمعه، اردیبهشت ۱۳، ۱۳۸۷

كارگران كوره پزخانه وكودكان كار

عکس‌های آکو سالمی از کارگران کوره‌پزخانه در پاکدشت ورامین اين كارگران به صورت خانوادگي در کوره‌پزخانه مشغول به كارندو زنان بخش عمده ایشان را تشكيل مي دهند و روزي چهارده ساعت كار فرصت چندانی براي رسيدگي به بچه‌ها و خانواده برای زنان باقي نمي‌گذارد.